ابتدا به مناسبت دهه آخر ماه صفر خصوصاً به مناسبت اربعین امام حسین(ع) تسلیت عرض میکنم و شکر میگذاریم به درگاه حق تعالی به مناسبت بزرگ تعظیم شعائر اربعین حسینی که در همین ایام صورت گرفت، این از مواعید الهی است که قلوب مؤمنین به مرکز حب الهی و به مرکز عبودیت متوجه میشود لذا خداوند را باید شکر بگذاریم که این مغناطیس ولایت و امامت، ما شیعیان را به خودش جذب کرده و چنین شعائر عظیمی را بوجود آورده است. این مراسم عظیم اربعین پیام روشنی برای کشورهای استکباری داشته و خواهد داشت،این پیام این است که اسلام و حبّ اهل بیت یک نیروی بی پایان است که به مردم ما در مقابله با استکبار جهانی و در مقابله با نیروهای سلطه طلب در همه جای دنیا قدرت میبخشد، عقلانیت و حقانیت شیعه روز به روز بیشترآشکار میشود، خصوصاً با کارهای نامعقول و غیرعقلانی از گروههای تکفیری و تروریستی که به عنوان اسلام، مَحق اسلام میکنند و در نابودی اسلام تلاش میکنند که بحمدالله عقلانیت و منطق شیعه روز به روز در حیطه اسلام آشکارتر میشود، از اینکه توفیق حضور در این جلسه گرامی را پیدا کردم خدا را سپاسگذارم، فرصت مغتنمی است در محضر شما عزیزان استادان و دانشجویان گرامی چند کلمه ای را تقدیم بدارم، تشکر و قدردانی خاص دارم از ریاست محترم دانشگاه علوم قضایی جناب آقای دکتر شریعت باقری و همین طور همه حضار گرامی، همان طور که گفته شد دانشگاه علوم قضایی یک سیر تکاملی پیدا کرده و نقش بسیار مؤثری هم در قوه قضائیه داشته و کلاً باید اذعان بکنیم آن طور که استحقاق داشته و شایسته بود نتوانستیم خدماتی را که لازم است برای ارتقاء دانشگاه انجام بدهیم، البته عمده دلیل هم مشکلات مالی و اعتبارات بوده ولی در عین حال مشکلات دیگر هم وجود داشته است، در عین حال بنده معتقدم با تلاش و تدبیر میتوان وضع را بهتر کرد و این امیدواری هست که ان شاءالله در آینده نه چندان دور بتوانیم به فرمایش ریاست محترم دانشگاه در شناسایی علمی وارتقاء توانایی علمی و وضع فیزیکی دانشگاه تلاش جدی داشته باشیم، ما امروز به تحّول در ساحتهای مختلف در قوه قضائیه نیاز داریم، البته تحّولاتی هم صورت گرفته و هم جای امیدواری است، لکن هم شناخت تحّول هم مسیرهای تحّول برای همه کسانی که مثل ما در قوه قضائیه کار میکنند ازجمله شما استادان و دانشجویان گرامی و عزیز لازم است و هم باید یک فهم مشترکی نسبت به این تحّولات داشته باشیم، هم باید مسیر و امکانات موجود برای تحّول را بشناسیم واین البته کار خیلی سهلی نیست، خود بررسی تحّولات به قول برخی از فیلسوفان علم یک نگاه «درجه دومی» لازم دارد، باید خود قوه قضائیه، توانایی هایش و استعدادهایش و خود تحّول را به عنوان یک موضوع مورد بررسی قرار بدهیم. تحّول در قوه قضائیه میتواند در بسترهای کاملاً متفاوتی صورت بگیرد، تحّول در فهم ها و نگرش ها، تحّول در انگیزه ها، تحّول در ساختارهای قوه قضائیه و تحّول در مدیریت اجرایی و یا تحّول در اراده، یعنی اگر ما همه امکانات دیگر را داشته باشیم و لکن در مقام اجرا و مدیریت یک تحّولی در اراده ها صورت نگیرد برای ارتقاء دستگاه قضایی باز از قافله عقب خواهیم ماند، بنده در یک سخنرانی دیگری با تفسیر بیشتری راجع به تحّول در قوه قضائیه، تبیین مفهومی آن و مسیرهای این تحّول بحث کردم، بنا ندارم این جا بحث مستوفایی در این باب داشته باشم، فقط اجمالاً اشاره کردم به اینکه این تحّولات مسیرهای مختلف دارد، محورهای مختلف دارد، یکی از اموری که در این تحّول بسیار نقش دارد و میشود گفت در همه این محورهای مختلف دخالت دارد، در واقع «تحّول اخلاقی» است.
معقتدم که اخلاق در روزگارخودمان یک مساله بسیار اساسی است و در همه جا دخالت میکند البته اخلاق خودش تبیین مفهومی لازم دارد ولکن علی الاجمال در همه ساحتها هم در قوه قضائیه هم در بیرون قوه قضائیه، در سیاست، اجرا، در همه جا وقتی که ما تدقیق و تعمیق کنیم بحث را میبینیم اخلاق به نحوی نقش دارد. در خیلی جاها نقش اصلی را بازی میکند،امروزه یک سقوط و هبوط اخلاقی را احساس میکنیم، خصوصاً در دنیایی که زیاده خواهی و سلطه طلبی از اوصاف بارزش هست، شما ملاحظه کنید همین افتضاح اخیری که در آمریکا رخ داد، در بحث گزارشی که به «سنا» داده شد در مورد شکنجه «سیاهپوستان» آقای «دیک چنی» در یک سخنرانی دفاع کرده و گفته ما افتخار میکنیم به کاری که C.I.A کرده است، ببینید چقدر هبوط اخلاقی است، البته ما از این نشانه ها زیاد داشته ایم از آمریکا و انگلیس، حمله ای که به عراق کردند و صدها هزار کشته و مجروح داشت، به بهانه سلاح های کشتار جمعی که هیچ خبری هم نبود، همان زمان عدهای تحقیق کردند گفتند این یک دروغ هست، به یک بهانه واهی به یک کشوری حمله کردند و صدها هزار انسان را کشتند و مجروح و ناقص کردند و در عین حال هنوز ادعای حقوق بشر دارند ما در یک دنیایی داریم زندگی میکنیم که سقوط اخلاقیش خیلی روشنه خصوصاً در میان سیاستمدارانش، در دستگاههای قضایی هم همین طوره شخص جوانی را در خیابان که تسلیم پلیس شده است میزنند. پلیس او را میکشد و در عین حال میبینیم تبرئه میشود، ما نمیخواهیم الان در حیطه عمل و کاری که واقع شده قضاوت کنیم، چون ما نه حضور داشتیم و نه اطلاعات خیلی دقیقی داریم، اما برحسب آنچه گفته شده این پلیس را تبرئه کردند و حسب برخی گزارش ها هر روز یک سیاه پوست در آمریکا کشته میشود، بنا به یک گزارش در 365 روز 330 تا 340 نفر سیاه پوست در آمریکا به قتل می رسد، حالا ممکن است برخی بر حسب قوانین مشکل نداشته اما این چه قانونی است که چنین پلیسی را تبرئه میکند و در چنین وضعیتی در حالی که طرف تسلیم بود و یا سرپناه نداشته و برای مدتها کف خیابان افتاده بود و اجازه بردن او را به بیمارستان نمیدادند! ما علی ایحال عرضمان این است که بحث سقوط اخلاقی در همه جا به چشم میخورد، و در حیطه زندگی خودمان هم همین طور است و من همان طور که همواره تاکید کردم گمان میکنم بحث اخلاق چه در «ساحت نظر» و چه در «ساحت عمل» بحث بسیار ریشهای است، یک بحث وجودی است با تمام هستی ها درگیر میشود البته مبانی نظری دارد که خوب «فکری» است، اما خود اخلاق و تحصیل فضائل و دفع رذائل «قرب الی الحق» اینها مقولاتی است که با تمام وجود ما درگیر میشود و هستی ما را در مواجهه با این امور قرار میدهد و ما باید برای این، «بابی» باز کنیم، من الان قصد ندارم وارد یک بحث دیگر شوم که چگونه یک انسان که «ساحتهای» مختلف وجودی دارد اینها را با هم جمع بکند. شما گاهی اوقات میبینید یک عالمی در فیزیک یا شیمی و یا ... تمام زندگی اش وقف تحصیل و درس و بررسی است ولکن یک ساحت های دیگر وجودی اش مُهمل قرار میگیرد، انسان باید یک تعادلی داشته باشد؛ در اندیشه و در فکرش دنبال قلّه ها باشد اما در جهات تحصیل فضائل و دفع رذائل و عبودیت حق که تمام غایت هستی است، در آنجا هم باید ترقی بکند اگر انسان فقط یک «بال» او ترقی کند مثل پرندهای می ماند که یک بال چند متری دارد و یک بال ناقص، این دیگر نمیتواند با چنین بالی پرواز کند، انسان هم همین طور است، انسانی که فقط به یک ساحت رسیده است لنگ است. بنابراین عرض بنده این است که ما اخلاق را باید جدی بگیریم، در دستگاه قضایی هم همین طور است. یک زمانی بنده این را به صورت مستوفات بحث کردم که اخلاق چگونه و در چه ساحتهایی به شخصیت قاضی و عمل قاضی ربط پیدا میکند، قاضی البته یک نمونه است، کارمند هم همین طور است، مدیر دستگاه قضایی هم همین طور است، ما گاهی شخص قاضی را به عنوان یک انسان در نظر میگیریم، اخلاق ارتباط پیدا میکند بماهو انسان این شخص، برای کمال خودش نیاز دارد که ترقی بکند «بُعثت لِاتّمم مکارم الاخلاق» یک واقعیتی است که اصلاً بیانگر این است که بعثت پیامبر(ص) برای اکمال اخلاق و اتمام مکارم اخلاق بوده و اگر ما بدانیم که حقیقت ما چیست که ادامه بحثم راجع به همین است، بدانیم که حقیقت انسان چیست، چه مسیر بی پایانی دارد و اعمال ما بعدها در عوالم دیگر چطور حضور پیدا میکند، آن وقت برای ما مهمّ است که چگونه زندگی میکنیم. این چگونه زندگی کردن مساله اصلی اخلاقی ماست، سقراط حکیم که واقعاً گفته هایش به حسب نقل افلاطون در محاورات مختلفش هنوز که هنوز است خیلی تازه است او مساله شناخت خود را و اینکه از کجا آمدیم و به کجا میرویم را سه مساله اساسی میدانست. اینکه ما کیستیم؟ از کجا آمدهایم و به کجا میرویم و همه اینها نحوه حیات ما را بیان میکند، اینکه ما کیستیم؟ حق تعالی در آیه شریفه می فرماید: «وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لا یُغَادِرُ صَغِیرَهً وَلا کَبِیرَهً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا یاویلتنا ......»
انسانها یک باره ببینند کتاب اعمالشان گشوده میشود، و میبینند مجرمین از آن چه که در این کتاب اعمال هست هراسناکند و میگویند که یا ویلتنا وای برما، این چه کتابی است که هیچ کوچک و بزرگی را باقی نگذاشته مگر احصا کرده باشد وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا... عرضم به برادران گرامی خودم این است که ما تصویرمان را از خودمان را باید درست کنیم، ما در یک مسیر بی پایانی داریم حرکت میکنیم، چه بخواهیم یا نخواهیم، «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ ...» ای انسان خدای متعال که بر همه جا حاکم و قادر هست، او میفرماید ای انسان تو در مسیر حق تعالی به سرعت داری میروی و او را ملاقات می کنی منتهی این لقا با چشم نیست، حالا عرض ما این است انسان در این مسیر بی پایان دارد میرود چه بخواهی چه نخواهی این را بدان که آدمی پوستی میاندازد و بعد وارد عوالم دیگر میشود و در این عوالم مختلف اعمال ما حاضر میشود، این عمل ما رد پاهای خودش را گذاشته و وقتی این بدن را رها میکنیم دوباره گشوده میشود، اعمال ما در آن عوالم حاضرند، حالا اگر ما بپذیریم این تصویر را از خودمان و از اعمالمان آن وقت برای ما مهم میشود که آن چه که ما را دارد میسازد عمل ماست و عوالم دیگر آشکار میشود که با خود ماهست و با ماست این چه چیزی است، خیلی مهمه که چه کار داریم میکنیم چه جور زندگی میکنیم و لذا ما نقش اساسی اخلاق را نباید فراموش کنیم در همه ساحتها، البته وقتی قاضی به عنوان انسان به این مطلب توجه کرد در امور دیگر هم دخالت میکند، اخلاق در علم قاضی هم دخالت میکند، الان جای این بحث نیست؛ چرا که یک مبانی واقعاً حکمت متعالیه در پشت این مساله وجود دارد که چگونه انسان ابعاد وجودی اش با کمالات اخلاقی توسعه پیدا میکند و منشأ ادراکات علمی میشود، یک بحث فوق العاده دقیقی است که بنده نظیرش را در آثار«مارتین هایدگر» دیدم، مرحوم ملاصدرا در جلد 3 اسفار بحث فوق العاده دقیقی دارد که چگونه سعه وجودی انسان موجب میشود همین ادراکات نظری ما توسعه پیدا کند، اینکه برخی از فقها و اصولیون فرموده اند «اجتهاد یک قوه قدسیه» است این بی دلیل نیست، من نمیگویم انسانهای غیرعادل و انسانهایی که اخلاقی نیستند هیچ معرفت پیدا نمیکنند اینکه خلاف واقع است، اما انسانهایی که تقوا پیشه میکنند یک نورانیت پیدا میکنند، مسیرهای علمی حتی غیر از مسیر علمی برایشان گشوده میشود و این یک بحث نظری دقیقی دارد که جایش اینجا نیست. اخلاق در شناخت عدالت هم مؤثر است، ارتباط اخلاق و عدالت هم یک موضوع بسیار مهم در فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق است که نمیخواهیم بحث کنیم، اخلاق در رأی عادلانه دخیل است، بنده درجایی دیگر هم بحث کردم، در این جا اشاره به سرفصل های آن کردم، آنچه امروز میخواهم بحث کنم یک بعد دیگری است از تاثیر اخلاق که به مباحث امروز ما هم مرتبط است، یک بحث فوق العاده مهم که ما وقتی اهمیت اخلاق را در همه ساحتهای زندگیمان قبول کردیم سوالی که مطرح میشود این است که نقش دولتها در این اخلاق و اخلاق مداری چیست؟ این نقش البته به قوه قضائیه هم مربوط میشود. نقش قوانین مربوط جزایی مربوط با این اخلاق و اخلاقیات چیست؟
یک بحث فوق العاده دقیق که هم بنیان های نظری دارد و هم آثار عملی فراوان دارد چون فقط به تقنین برنمیگردد خصوصاً در جاهایی مثل انگلستان که رویه های قضایی دارند ممکن است در رویه قضایی آنان نیز تاثیرگذار باشد بدون اینکه قانون مصوب مجلس هم داشته باشند، مساله این است که آیا امور اخلاقی را میتوان از طریق «تقنین» الزام آور کرد؟ جزا و مجازات برایش قرار داد؟ این یک بحثی است تحت عنوان الزام اخلاقی که آیا میتوانیم اخلاقیات را از طریق الزامات قانونی تحمیل کنیم؟ مقصود از الزام قانونی یعنی همان الزامات در قوانین جزایی که با قرار دادن مجازات برای امور غیراخلاقی، کاری کنیم که امور اخلاقی ترویج پیدا کند، این یک بحث فوق العاده جالبی است، اخیراً هم بحث بهشت و جهنم اجباری مطرح شده بود که از همین سنخ است. یعنی واقعاً دولتها و حاکمیت وظیفه ای دارد؟ یا اصلاً منطقی هست دخالت در ساحت امور اخلاقی کند یا نه؟
این بحث در سال 1959 میلادی در انگلستان یک بحث خیلی جدی شد. کمیته ای بنام کمیته «ولفندن » گزارش داده بود راجع به همجنس بازی و فحشا و در این گزارش توصیه کرده بود که کلاً امور غیراخلاقی پنهان، مثلاًهمجنس بازی که پنهان است و با رضایت افراد بالغ صورت میگیرد، این خارج از مجازات باشد! و قانون نباید به امور غیراخلاقی که ضرری برای دیگران ندارد بپردازد. این کمیته این را بیان کرده بود. یک قاضی خیلی معروف و حقوقدان معروف به نام قاضی «لرد دولین» که در دادگاه استیناف کار می کرد نقد مفصلی نسبت به نظر کمیته در آکادمی علمی انگلیس ارائه داد، او در آن جا ادعا کرد که ما در امور اخلاقی چه کسی گفته نباید دخالت بکنیم؟ و قانون مجازات قرار بدهد؟ و بلکه محور حرفش این بود که اموراخلاقی پیوندهای یک جامعه را ایجاد میکند، امور اخلاقی مشترک در جامعه مثل «پیوند نامرئی» است. آنچه جامعه را نگه میدارد ما باید از طریق قانون برایش اقدام کنیم، در واقع دو ادّعاست یک ادعای واقعی که یک بحث فلسفی و جامعه شناختی می طلبد که «دور کایم» و دیگران هم همین حرف را میزنند که امور اخلاقی در جامعه در واقع، به هستی جامعه برمیگردد؛ یعنی در واقع اگر بنا باشد امور اخلاقی زیرپا گذاشته شود پیوندهای اجتماعی از هم میپاشد و باعث می شود این جامعه از هم بپاشد و آن وجود خودش را از دست میدهد، پس همان دلیل اخلاقی و عقلی که میگوید جامعه خودت را نگه داشته باش آن دلیل میگوید قوانینی باید وضع کنیم که منع کند افعال غیراخلاقی را. وی مثال میزند که در باب حکومت، هر جامعه ای حکومتی می خواهد که تقریباً مفروغ عنه است که جوامع حکومتی میخواهند که سرپا نگه دارد، میگوید به همین دلیل که برای جوامع حکومت میخواهیم که این حکومت جامعه را حفظ کند، به همین دلیل ما قوانین لازم داریم که امور غیراخلاقی را منع بکند و مجازات براش قرار بدهد که با گسترش آنها جامعه از هم نپاشد. او ادعایش این است که امور اخلاقی مثل یک پیوندی همه جامعه را نگه میدارد. سخنرانی وی در آکادمی علمی انگلیس بعداً تبدیل شد به یک کتاب. بعد از آن سخنرانی یک فیلسوف حقوق که در مبانی اخلاق کار کرده بود، آقای «هارت» که خیلی آثار معروفی دارد. در آن جا نقد میکند نظرات دولین را. بنده فقط مدخل آن را عرض میکنم برای نتیجه ای که میخواهم آخر بگیرم، عرض میکنم در نقد این حرف می ماند ما آنچه که قبول داریم برای تضییق دایره تقنینهای قضایی و قوانین مربوط به مجازات فقط اضرار به غیر یا اضرار به کس نداشته باشد، اما اینکه در جایی مساله اضرار مطرح نباشد صرفاً یک امر غیراخلاقی باشد مثل اینکه پنهانی در خانه با هم کار غیراخلاقی میکنند می گوید ما دلیل نداریم بر اینکه تحدید یا تضییق بکنیم، ریشه این حرف برمیگردد به بحث دیگری در واقع، یک تفکر لیبرالی است که امثال « میل» در کتاب در «باب آزادی» مطرح کرده اند در آن جا یک عبارتی دارد که گفته میشود این عبارت در واقع اصلیترین متن آن است و آن عبارت این است که ما در باب تقنین و اعمال قدرت حاکمیتی تنها مجوز برای اعمال حاکمیت و قدرت بر علیه یک شهروند در یک جامعه متمدن برخلاف میل او، فقط یک جا هست و آن اضرار به غیر است. در غیر این صورت حق دخالت نداریم، و بعد تصریح هم میکند به اینکه یک شخصی که میخواهد به کمال برسد ویا به خوبی اخلاق وسعادت برسد «welfare »این چیزی نیست که ما به او الزام بکنیم، اصلاً حق الزام او را نداریم، این عبارت در زمان خودش محل بحث واقع شد ، منتهی مبنای یک رشته بحث ها در آرای لیبرالی شد که تا امروز هم موجود است. اصلاً بحث اضرار یک مقوله فوق العاده مهمی شد در بحث های مربوط به لیبرالیسم مثلاً «ژول فاینبرگ» چهار جلد کتاب نوشته در بحث فلسفه حقوق عمده اش راجع به همین بحث هاست، فکر میکنم دو جلد راجع به اضرار به خود و به دیگران بحث کرده است. علی ایحال بحث را برده روی اضرار به غیر. دو نوع اشکال به حرف آقای «میل» میتوان کرد. اولاً تقیید به غیرش به چه دلیل است؛ یعنی اضرار را مقید کنیم به اضرار به غیر؛ یعنی چیزی که اضرار به غیر را موجب شود فقط قانون به نحو مجازات و کیفر جلوش را بگیرد، اگر انسان اضرار به خودش برساند چی؟ اگر من چاقو را بدهم دیگری و بگویم راضیم من را بزن و بکش؛بااین که من مقدمات را فراهم کردم اما آیا حق دارم این کار را بکنم؟ نباید قانونی باشد که جلو این کار را بگیرد؛ یعنی اضرار دیگری غیر میشود، اما اضرار من توسط اقدام خودم هست. من خودم گفتم این کار را بکن لکن مقدماتی را خودم فراهم کردم این اضرار به خود نباید جلویش گرفته شود؟ هارت و دیگران که با میل همراهند این جا را قبول دارند میگویند اضرار به خود هم مثل اضراربه غیر هست؛ یعنی می توانیم قوانین جزایی بیاریم ، اضرار به خود هم مثل اضرار به غیر است و ما در اضرار به خودهم میتوانیم قوانین جزایی تصویب کنیم که مجازات تعیین کند و مانع بشود، پس چه میماند؟ باقی می ماند مواردی که اضرار درآن نیست واین امر اخلاقی هست، دارد دولین در اینجا به این فیلسوفان میگوید اگر شما بحث اضرار را پذیرفتید و به تعبیر «هارت» یک «پدرسالاری قانونی» که بنده در ترجمه تعبیربه «تولیت قانونی» کردم مثل اینکه پدر بیاید ومانع برخی از کارها شود یا حاکمیت از طریق تقنین جلو بعضی از کارها رابگیرد؛ حال سئوال این است که چه خصوصیتی دارد که این تولیت قانونی فقط دراضرار باشد، آقای دولین میگوید اگر شما نخواهید فقط به الفاظ اکتفا کنید که مقصودتان اضرار فیزیکی باشد اگر این را مقصور نکنید، خوب اضرار اخلاقی هم داریم، خوب اگر یک کس با عمل غیراخلاقی اش موجب می شود یک اضرار اخلاقی را برای من یا همه انسانها ایجاد کند، خوب این هم اضرار است. میگوید بنابراین چه فرقی میکند بین این دوتا، دیگران هم باز در این مساله ورود پیدا کرده اند، ازسال 1959به بعد صدها مقاله نوشته اند. خود هارت در نقد حرف دولین سه تا سخنرانی کرد و بعد در یک کتابی جمع شد بنام «قانون، آزادی و اخلاق» که در آن جا تقریباً راجع به همین موضوع ها بحث کرده است. با مجموعه کارهایی که شده میخواهم بگم قصد ورود به بحث گسترده ای را نداریم. خیلی نکات بنیادی در این حرف ها وجود دارد و اینکه اخلاق چیست؟ هارت اخلاق را قرارداد می نامد آیا واقعاً این طوری هست؟ اخلاق قرارداد است؟ این بحث های بسیار دقیقی لازم دارد گرچه این بحث ها نظری است اما به درد میخورد، مخصوصاً در قوه قضائیه یک لایحه قضایی بنویسند مثلاً یک امر غیراخلاقی را مجازات برایش قرار بدهیم یعنی درگیر میشویم با این بحث، اینکه نگاه ما به انسان و عالم تاثیر بسیار مهمی در سرنوشت این گونه بحث ها دارد، ببینید «میل» و دیگران ادعا کردند که ما اضرار به غیر را را میتوانیم یک دلیل برای جعل قوانین قضایی بدانیم و اما فراتر از این نه که دیگران به او اشاره کردند، منتهی اشکال من این است که اضرار به خود یعنی چه؟ به دیگران یعنی چه؟ یعنی فقط اضرار به بدنش؟ یعنی قتل و دزدی را اضرار میدانید اما اگر کسی روح او را ضرر بزند اضرار نیست؟ پس برگشتش به این است که انسان را چه می نامیم؟ همان بحث سقراطی، اگر ما انسان را بدن بدانیم اضرار مقصور میشود به اضرار بدنی، اگر انسان را بدن و آگاهی بدانیم باز آن یک صورت است اما اگر یک نگاه دیگر به انسان داشتیم و انسان را یک حقیقت بی پایان دانستیم، بدنش از بین می رود یک لایه وجودی است، اگر ما حقیقت انسان را بشناسیم آن طور که اهل معنی میگویند نگاه به موت هم چیز دیگری میشود، یک عده فکر میکنند یک نابودی است در حالی که موت از یک عالم به عالم دیگر رفتن است. ما همان طور که از مادر متولد میشویم از یک جای تنگ و تاریک در می آییم و یک انسان می شویم، همین انسان وقتی از این عالم مادی به یک عوالم دیگر می رود یک چیز این چنین رخ میدهد «اِنّما خُلقتم للبقالابالفناء» اگر نگاه این باشد اضرار به انسان چه معنایی میدهد؟ اگر کسی افکار جوانان ها را منحرف کند این اضرار نیست؟ اگر با فساد اخلاقی موجب عدم وصول او به کمالات بشود، این اضرار نیست؟
او در واقع روح وی را نابود کرده همین «حال معنوی» حقیقت عظیمی است که قابل مقایسه با بدن هم نیست، وقتی می بینی با چاقو او را تکه تکه میکنید چون نمی بینید او را اضرار نمیدانید. عرض من این است حتی در چارچوب لیبرالی با آن دعوای دگماتیکی میگویند اضرار فقط موجب جعل قانون است، من عرضم این است که با همین معیارها اگر نگاه مان به انسان نگاه دینی و اخلاقی و معرفتی باشد بر اساس همین بنیان ها هم میتوانیم جعل مجازات داشته باشیم، این مباحث فتح بابی بود هم برای تاثیر اخلاقیات وهم تاثیر نگاه ما،هم می تواند ازتجارب درونی باشد آن طور که اهل معرفت میگویند که البته نیاز به شناگری وسیر وسلوک دارد وهم می تواند برخاسته از مجموعه معارف دینی از قرآن وروایت که مملو از تصویر انسانی است اینکه انسان چیست وکیست؟ این را باید دنبالش را بگیریم واین نگاه واین معرفت اخلاقی در همه جا شرکت می کند، در رفتار ماو تقنین ما و در اجرا، این از ابوابی بود که ینفتح به الف باب.
«والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته»