شهادت امام محمد باقر (ع) تسلیت باد

 | تاریخ ارسال: 1396/6/7 | 

شهادت حضرت امام محمد باقر(ع)

عبادت:

همیشه به یاد خدا بود، در همه حال نام خدا بر لب داشت، نماز زیادمی خواند و چون سر از سجده بر می داشت. سجده گاهش از اشک چشمش تر شده بود.
امام صادق فرمود:پدرم در مناجات شبانه اش می گفت:«خدایا، فرمانم دادی نبردم،نهیم کردی، اطاعت نکردم، اکنون بنده ات، نزد تو آمده و عذری ندارم ».
آنگاه که به سفر حج می رفت، چون به حرم می رسید، غسل می کرد، کفشهایش را در دست می گرفت و مسافتی را پیاده می رفت. و چون وارد مسجد الحرام می شد به کعبه نگاه می کرد و با صدای بلند می گریست، غلامش افلح می گوید:با امام باقر حج گزاردم، چون وارد مسجدالحرام شد، به «بیت » نگاه کرد و گریست تا آنکه صدایش بلند شد،گفتم: «فدایت شوم، مردم به شما نگاه می کنند، آهسته تر گریه کنید»،فرمود:«وای بر تو ای افلح، چرا گریه نکنم، شاید خداوند از رحمت به من نگاه کند، و فردای قیامت بدین سبب، نزدش رستگار شوم ». حتی در شب وفاتش، مناجات شبانه اش را ترک نکرد. چون غمگین می شد، زنان و کودکان را جمع می کرد، او دعامی کرد و آنها آمین می گفتند.

مهابت و شجاعت:

علم و تقوایش، زهد و پارسایی اش،چنان عظمت، جلالت و ابهتی به وی داده بود که کسی نمی توانست او را سیر نگاه کند. و دانشمندان بزرگ از جمله «حکم بن عتیبه » با همه عظمت و بزرگی اش، در نزد او،کودکی دانش آموز می نمود، یکی از همراهان هشام بن عبدالملک خلیفه اموی، به هنگام حج، چون توجه و احترام مردم به آن حضرت را دید، تصمیم گرفت با طرح سوالی او راشرمنده کند، و چون به نزد آن گرامی رسید و چشمش به او افتاد، تنش لرزید، رنگش پرید و زبانش بند آمد. 
در میان مردم چون یکی از آنها بود، و ازمتواضع ترین مردم به شمار می آمد، ولی در مقابل ستمکاران، شجاعانه می ایستاد و ازحق و حقیقت دفاع می کرد. آنگاه که خلیفه اموی هشام بن عبدالملک، آن حضرت را به دمشق احضار کرده بود، در مجلسی که تمام سران اموی گرد آمده بودند ابتدا هشام وسپس دیگر بزرگان بنی امیه آن حضرت را سرزنش کردند. مردانه به پاخاست و از اسلام و اهل بیت پیامبر دفاع کرد، چنانکه هشام از سخن آن حضرت، که امویان را غاصب حقوق اهل بیت معرفی می کرد، به اندازه ای خشمگین شدکه فرمان داد امام را زندانی کنند.

رفتار با یاران و دیگر مردم:

آن بزرگوار، یارانش را به همدردی و برادری و نیزیاری مسلمانان سفارش می کرد و می فرمود: «دوست داشتنی ترین کارها نزد خدا این است که مسلمانی، شکم مسلمانی را سیر کند، غمش را بزداید و دینش را ادا کند». با همه مهربان بود. حتی با کسانی که نسبت به او رفتار بدی داشتند، از بد کاران در می گذشت، اگر نیمه شب مهمانی می رسید با مهربانی در برویش باز می کرد و در بازکردن بار و بنه اش به او کمک می کرد، در تشییع جنازه مردم عادی شرکت می کرد،لغزشهای یاران را نادیده می گرفت و می فرمود:«اصلاح امور زندگی و روش برخورد بامردم چون پیمانه پری است که دو سوم آن زیرکی و یک سوم آن گذشت است ».
از تحقیر مسلمانان نهی می کرد و به غلامان و کنیزانش می فرمود: «گدایان را گداننامید و آنها را با این نام نخوانید، بلکه آنان را به بهترین نام هایشان صدابزنید». در امر اصلاح جامعه و جلوگیری از فساد و تنبیه بدکاران، تلاش می کرد آنگاه که از دزدی افرادی آگاه شد، به غلامانش دستور داد آنها را گرفتند و به والی مدینه تحویل دادند و اموال دزدیده شده را خود به صاحبان آنها برگرداند. یاران و همراهان را غذا می داد و چون کمی از آنان فاصله می گرفت در برخورد مجددبا آنان چنان احوال پرسی می کرد که گویا مدتها است آنها را ندیده است.
 


دفعات مشاهده: 2593 بار   |   دفعات چاپ: 277 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 0 بار   |   0 نظر